نقدی تلخ بر بیتفاوتی روزمره؛ وقتی تصویر یک کودک گرسنه در هیاهوی تبلیغات گم میشود
در یادداشتی تأثیرگذار، سیدمصطفی فاطمینسب با نگاهی انتقادی به وضعیت رسانهای و اجتماعی امروز، از تصویری دردناک سخن گفته که در میان صدها قاب خبری، بیصدا فریاد میزند اما شنیده نمیشود. تصویری از دستان دراز و چشمان ناامید دختری که در صف غذا ایستاده و نگاهش چیزی فراتر از یک قاب عکس را روایت میکند؛ روایتی از گرسنگی، کرامت انسانی و فراموشی جمعی.
تصویری که خواب را ربود
فاطمینسب در این یادداشت که در روزنامه قدس منتشر شده، مینویسد: چند شب است خواب ندارم. تصویری از میان صدها عکس روزمره، ناگهان از قاب بیرون آمد و به واقعیتی تبدیل شد که تارهای شرافت انسانیام را لرزاند. تصویری از نوزادی چهلروزه که عضلاتش تحلیل رفته و از گرسنگی، حتی توان گریه ندارد. او با زبانی طنزآلود و تلخ، از فاصله میان رفاه روزمره و رنج پنهان سخن میگوید؛ از وعدههای غذایی پرکالری تا نوزادی که ۴۰ روز است چیزی نخورده.
چلهنشینی برای دیدن یا ندیدن؟
نویسنده با اشاره به مفهوم چلهنشینی، از خود میپرسد: ما با چلههایمان قرار بود چه ببینیم؟ امام زمان؟ حقیقت؟ درد؟ اما حالا حتی یک تصویر ساده را هم نمیتوانیم درست ببینیم. او از نسخه چشمپزشک میگوید، از تمرینهای دیدن، اما در نهایت به این نتیجه میرسد که مشکل در چشم نیست، بلکه در قاب تصویر است؛ در شلوغی فریمهایی که درد را پنهان میکنند.
وقتی تبلیغات، درد را میبلعند
فاطمینسب به فضای رسانهای امروز اشاره میکند؛ جایی که تصویر دختر گرسنه در میان تبلیغات لاغری، درآمدهای میلیونی و تورهای تفریحی گم میشود. او از ویدئویی میگوید که در ۶ ثانیه اول، یک دلقک رپ میخواند و تور آنتالیا را تبلیغ میکند، در حالی که صدای گریه دختر با آن هیچ تناسبی ندارد. این تضاد، نقدی است بر بیتفاوتی و سطحینگری رسانهها و مخاطبان.

هشدار به فراموشی انسانها
در پایان، نویسنده با لحنی هشدارآمیز مینویسد: مراقب باش دختر امیدواری که هنوز یک کاسه آش خوشحالت میکند. شاید چند روز دیگر، تو هم به فلش متحرکی در گوشه تصویر تبدیل شوی؛ بیمخاطب، بیصدا، بیاثر. تصویری از غزه، از درد، از انسانهایی که در میان هیاهوی تبلیغات، دیگر دیده نمیشوند.
این یادداشت، تلنگری است به وجدان جمعی؛ دعوتی به دیدن دوباره، به شنیدن صدای خاموشی که در قابهای فراموششده، هنوز زنده است.